وحید حاج سعیدی در یادداشتی نوشت: انسان از اساس موجودی حسابگر و اندیشمند بوده و هست و در تعاملات اجتماعی همواره کسب منافع و و دفع ضرر و زیان خویش را مورد محاسبه و مداقه قرار داده و بر همین اساس تصمیم سازی میکند.
در حقیقت حسابگری و اجتماعی بودن انسان امری بدیهی و روشن است. اما آنچه مورد گفتوگوی مکرر اندیشمندان است، دلیل و تحلیل آن است که آیا این ویژگی انسان، اقتضای فطرت و سرشت اوست که از آن به «مدنی بالطبع بودنش» تعبیر میآورند، یا آنکه انسان از روی اضطرار و درماندگی با مدد جستن از عقل حسابگر خویش، حسابگری و مدنیّت را برمیگزید؟
نظریه و بحث در این باب فراوان است و تحلیل ها متعددی در خصوص جنس و ساختار تصمیمات نوع بشر به ویژه در جوامع انسانی روایت شده است. از برایند نظریات مختلف چنین بر میآید که زندگی اجتماعی تنها به زیست گروهی از انسانها در کنار یکدیگر و در یک منطقه خلاصه نمیشود، بلکه زندگی اجتماعی بدان معنا است که ماهیّت اجتماعی داشته باشد؛ یعنی بین افراد جامعه، تعامل، همکاری و همزیستی وجود داشته باشد. در این تعاملات نیز افراد معمولاً سود و زیان خویش را بر هر امری ارجح میدانند و مدنی بالطبع بودن انسان دلیلی بر فداکاری در جوامع انسانی نیست.
با وجود چنین رویکرد متقنی به لحاظ تاریخی و اجتماعی در ماهیت انسان، قطعاً توجیهی برای فداکاری و ازخودگذشتگی در جوامع انسانی روایت نمیشود و القاء مفاهیمی چون گذشت، بصیرت، معنویت، دگر خواهی، فداکاری و ... کاری بسیار دشوار به نظر میرسد.
در ضمن ساختار بشر به گونه ای طراحی و هدفگذاری است که به صورت پیشفرض، پیش از هر چیز به نیازهای روزانه و امورات مرتبط با خویش میاندیشد. حال اگر در این بین پاداشی نظیر پست و مقام، موقعیت و جایگاه و یا ثروت در میان باشد، در عمل از خودگذشتگی و سایر رویکردهای مترادف با آن رنگ میبازند و جایی برای درنگ نمیماند.
واقعه عاشورا نیز جدا از تعاملات اجتماعی نیست و افرادی که در این رویداد بزرگ، قافیه را به زر و زور و وعده باختند، افرادی بودند که بر اساس محاسبات عقلی و ذاتی خود تصمیم سازی کرده و در درک تکلیف و شکستن مرزهای محاسباتی و خویشتن محوری، ناموفق بودند.
عاشورا جایی است که «بصیرت» بر منطق «دنیایی و حسابگر انسانی» غلبه میکند و فرد آگاهانه، عاشقانه، عاقلانه، دیگری را بر خود ترجیح میدهد و در این معامله شک و ظن و احتمال جایی ندارند. انتهای مسیر در ابتدا مشخص است و آنان که در این مسیر گام میگذارند، آینده را کمی پیش تر میبینند و میدانند.
در حقیقت «بصیرت» کالایی است که در بزنگاه هایی چون عاشورا قابل بیع است و آنجا که حیات شرافتمندانه و کرامت انسانی در اسلام و قاموس حسین (ع)، خط قرمز و پیش نیازی میشود که بدون آن، نه تنها راهی برای بازگشت به اسلام پیامبر (ص) و علی (ع) که حتی راهی برای حداقل های حیات شرافتمندانه و عزتمندانه در امت اسلام باقی نمیماند.
امام حسین (ع) با متاع بصیرت به مصاف جهل و ناآگاهی شتافت و سردمدار «جبهه ی انسانیت»، در برابر «جبهۀ جاهلیت» شد. جبهه ای که سردارانش الگوهای وفاداری و اسوههای فداکاری در تاریخ شدند و این راز ماندگاری عاشورا است که بعد از قرن ها بروز، کاربردی و غیر قابل تحریف است.
این حقیقتی بود که جریان مقابل به دلیل دور شدن از مولفه های شرافت انسانی و تکیه بر محاسبات دنیایی، قادر به درک آن نبود و هر چه میگذشت اشباه الرجال و مردنماها که با اندک متاعی به کاروان یزید پیوسته بودند، از فهم عدم پذیرش بیعت به رغم خطرات گسترده اش برای حسین (ع) و خاندانش، و عاجز و عاجز تر شدند. از ادراک جماعتی که تنها به محاسبات دنیایی و مشاهده عدد سپاهیان تاریکی دلخوش کرده بودند و به اسفل السافلین تنزل یافتند، چیزی جز این انتظار نمیرفت و عاشورا آنچنان شد که خواندیم و شنیدیم.
ماحصل این تجارت ماندگار و رازآلود، پرورش نسلی است که عصاره آن در سردار سلیمانی ها و حججی ها و کابلی ها و ... اظهر من الشمس و عیان است. اینجاست که کل ارض کربلا تعبیر میشود و راز جاودانگی را ما نیز قرن ها بعد به عینه میبینیم و درک میکنیم. بی تردید این تجارت آگاهانه، سال ها و قرن ها توشه راه آزادمردانی خواهد بود که برای وطن، ناموس، دین، انسانیت و شرافت ارزش قائل هستند و فردا را از آن کسانی میدانند که بصیرت شان را با هیچ متاعی تهاتر نمیکنند.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |