شعر و ادبیات در فرهنگ ایرانیان جایگاه قابل احترامی دارد. در این بین شاهنامه را میتوان جمله شاهکارهای فرهنگ ایرانی نامید.
علی اصلانی کتولی سرپرست گروه خـُنیاگران از جمله هنرمندانی است که در حال حاضر به ترویج فرهنگ شاهنامه خوانی در استان گلستان مشغول است و گروه خنیاگران را راه اندازی کرده است. او درباره این گروه و سابقه هنری اش گفت:
از ۸ سالگی وارد انجمنشعر شدم و از همان سال، تا پایان دوران دانشآموزی، تقریبا هرساله در مجامع فرهنگی و ادبی حاضربودم و همچنین در مسابقات فرهنگی در شهرستان و استان، جزو نفرات برتر بودم. در همهی آنسالها، شاهنامه میخواندم، بسیار پیگیر و علاقهمندانه ! از ۱۳ سالگی شروع به اجرای نقالی نمودم. عشق به ایران و شاهنامه، مرا ترغیب نمود که با استفاده از هنر نقالی و شاهنامهخوانی، این فرهنگ را که سالهای بسیار دور در استرآباد و کتول توسط مرشد هایی قدیمی رواج داشت و در سالهای اخیر کاملا به فراموشی سپرده شده بود، دوباره زنده بکنم. همزمان در بروجرد لرستان، آخرین بازماندهی نسل ِنقالان قدیمی، مرحوم مرشد سید مصطفی سعیدی ( از معدود ایرانیانی که به عنوان میراث زنده ی فرهنگی بشری در یونسکو ثبت شده اند )، به دلیل کهولت سن، تصمیم گرفته بودند برای اولین بار شاگرد بپذیرند تا این هنر را به دست ِ نسلهای بعد بسپارند. ایشان سلسلهوار به مرشدهای قدیمی تر و پشتدرپشت به داستانگزاران ِ باستانی ِ ایران متصل بودند. باور ِ نقالان اصیل این است که نقالی شاهنامه با نمایشی از شاهنامه یا تئاتری پیرامون شاهنامه متفاوت است، متاسفانه امروزه بازیگران بسیاری که بعضا بسیار توانمند هم هستند، نمایشهایی را به اشتباه ” نقالی ” مینامند و شوربختانهتر این که آموزش نیز میدهند و نقالی را از اصالت خود دور میکنند. پس خانه نقالی پارس بروجرد آگهیای با آن محتوا منتشر نمود. خوشبختانه آن آگهی را دیدم و بنده که در آن زمان ۱۷ ساله بودم، به تنهایی و با دست خالی عازم لرستان شدم. پنج نفر ثبتنام کرده بودیم. بنده به همراه چهار خانم نوجوان از مناطق مختلف کشور. هر روز دو ساعت کلاس داشتیم و باید هرچه که مرشد نقالی میکرد را همانجا مینوشتیم و تا فردا بهخاطر میسپردیم و در قالب ِ نقالی، به خوبی اجرا میکردیم. هرچه میگذشت، به دلیل ِ دشواری ِ این کار، از تعدادمان کاسته میشد تا اینکه بنده و یک خانم به نام ِ زهرا محمودی، تا پایان در کلاس باقی ماندیم. سه ماه تابستان را در لرستان سپری کردم. بهترین روزهای زندگی ام بود. عاشقانه و دیوانهوار، شیفتهی آن مرد شدم، او که شاهنامه را زندگی میکرد. هماو که مراسم سهرابکـُشی را نـَقل میکرد و از هوش میرفت، زیرا پسر نوجوانی به نام سهراب داشت که در نوجوانی فوت نموده بود. دو تابستان دیگر را نیز به طور کامل در بروجرد زندگی کردم و روزی دو ساعت به منزل مرحوم مرشد سعیدی میرفتم. او نیز مرا دوست میداشت و پس از رفتوآمدهای بسیار، گواهیای به بنده داد که در طول حیاتش به هیچ کس نداد. او فقط مرا به عنوان شاگرد خویش میدانست و مفتخرم که انگشتری از او به یادگار دارم که مانند جان، آن را نگاهبانی میکنم. لازم به ذکر است که اولین اعزام بنده با کمکهای مسئولین اداره ارشاد صورت گرفت و آن بزرگواران که توانمندی و عشق من به شاهنامه را دیده بودند، طی هماهنگی با مسئولین لرستان، برای اقامت ِ بنده، یک واحد مسکونی که متعلق به اداره ارشاد بود، به رایگان مهیا نمودند که کمال تشکر را از آن عزیزان دارم زیرا شهرستان بروجرد، مسافرخانه یا سوییت اجارهای زیادی نداشت، هتلهایی با قیمتهای گران داشت که بنده توانایی تقبل آن را نداشتم. سرانجام با انگیزهای بسیار و با دو یادگار گرانبها از مرشدسعیدی ( گواهی و انگشتر ) و نقلهای بسیاری که به خاطر سپرده بودم، به گلستان برگشتم و همزمان با تحصیل در رشتهی مهندسی عمران در دانشگاه گلستان، طرح استعدادیابی ِ نقالی و شاهنامهخوانی در مدارس علی آباد کتول را به ادارهی آموزشوپرورش ارائه نمودم و آنان نیز که از کودکی مرا میشناختند و با غزلها و نقالیهای بنده آشنا بودند، پذیرفتند و این حقیر را بهعنوان ِ استعدادیاب از طریق سامانه اتوماسیون به تکتک مدارس ِ شهرستان معرفی نمودند. بنده نیز شش ماه به طور کامل، در دو شیفت صبح و عصر، همهی مدارس علیآبادکتول را کلاسبهکلاس به دنبال ِ استعدادها گشتم و نتیجهی آن، تاسیس گروه بزرگ شاهنامه خوانی و نقالی ِ خـُنیاگران با همراهی ِ حدود ۱۰۰ نفر نوجوان مستعد بود که از بهار ۹۶ تا اوج ِ بیماری ِ کوید و تعطیلات ناشی از آن، مـِهر به ایران و شاهنامه را خـُنیاگری میکردند و نقالی را آموزش میدیدند. بنده نیز به ناچار با تعطیلی ِ کلاسها و پایان تحصیلات کارشناسی، عازم خدمت سربازی شدم اما خوشبختانه چون محل خدمتم در شهر علیآباد بود، پس از پایان تعطیلات کرونا، جلسات شاهنامهخوانی و نقالی را ادامه دادیم اما متاسفانه به دلایل مختلف، از نظر کـمّـی، اندکی ریزش داشتیم.
در سال ۱۴۰۰ پس از پایان خدمت، گروه خـُنیاگران با قدرت بیشتر و با نگاهی پژوهش محورتر، شاهنامه خوانی و شاهنامه پژوهی را در پی گرفت و هنرجویان زیادی دورهی نقالی را به پایان رساندند و به آسانی میتوانند، سراسر شاهنامه را نقالی کنند. آن هم نه به شیوهی تئاتر، بلکه به شیوهای که مرشدان بزرگ، سینهبهسینه به ما منتقل کرده اند. به همان شیوهای که آداب خاصی دارد. مقدمه و موخره دارد. جزییات دارد. طومار نویسی و طومار شناسی میطلبد. عشق به شاهنامه و پژوهش در این زمینه، مسیر زندگی مرا تغییر داد و مرا وا داشت که علاوه بر مطالعهی دروس دوره کارشناسی ادبیات، در کنکور ارشد زبان و ادبیات فارسی شرکت کنم و در این رشته در دانشگاه گلستان پذیرفته و مشغول به تحصیل شوم. همزمان با تحصیل و پژوهش، گروه ِ خـُنیاگران را که هنرجویانش برای خودشان نقالها و پژوهشگران زبردستی شده اند، نیز سرپرستی نمودم و جلسات هفتگی ما کماکان در شهرستان علیآبادکتول ادامه دارد. از پژوهش های هنرجویانم میتوانم به “زن در شاهنامه”، “آیینهای ایرانی در شاهنامه”، “کشورداری در شاهنامه”، “اخلاق در شاهنامه” و … اشاره بکنم که به طور کامل نتیجهی مطالعات و عمیقشدن ِ خودشان در شاهنامه است. شاهنامه به بنده و هنرجویانم شخصیت داده است، عـُمق داده است، شناخت اجتماعی و سیاسی داده است، مهمتر از همه، مـِهر به ایران را پیشکش کرده است. آنقدر مـِهر به ایران را دلمان پرورانده است که در همهی لحظاتی که این چند سطر را مینوشتم، چشمانم خیس و خیس تر میشد، برای ایران، به احترام ایران و به یاد ِ شـُکوه ِ دیرینهی ایران.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |